دکتر که از دفتر مدیریت بیرون آمد با لبخندی خیلی مسخره گفت «نگا کن چقد هوا کثیفه!» و این جمله رو جوری گفت که انگار داشت در مورد موهای زبر گربه‌ی ملوسی که روی ماشینش نشسته و از سرما بدنش را جمع کرده؛ حرف می‌زد. توی خبرها خواندم که فردا همه مدارس و همه دانشگاه‌های تهران را تعطیل کرده‌اند. به خاطرِ آلودگی. و این خبر اولین خبری بود که بعد از دوهفته توی تلگرام می‌توانستم بخوانم. خوشحال نشدم. هم‌خدمتی‌هایم باید می‌آمدند پادگان. من هم. ما ریه نداشتیم چون. همانطور که خیلی چیزهای دیگر نداشتیم. از جایی که هستیم نصف تهران را می‌شود دید. ولی این روزها کل تهران را غبار گرفته. انگار تصویرِ شهر را برده باشیم توی نرم‌افزار فتوشاپ و یک لایه‌ی خاکستری‌رنگ رویش کشیده باشیم و وضوحش را تا ۵۰-۶۰٪ بالا برده باشیم. گلویم می‌سوخت. یک پاکت شیر برداشتم و با خرمای سهمیه‌ی صبحانه‌مان خوردم. می‌گویند شیر برای اینجور آلودگی‌ها خوب است. همانجور که کره برای مواد مخدر و به خصوص گُل جواب است. می‌بُرَد. دکتر با همان لبخند مسخره‌اش به آسمان نگاه می‌کند. آرام زمزمه می‌کنم «بگو چگونه ما وا ندادیم؟» گفت چه گفتی؟ گفتم «هیچ. آن گربه را نگاه کن. انگار مُرده.» گفت نه، دارد راه می‌رود. بلندتر گفتم «که رمز ماست ایستاده مُردن»


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خانم مارمولک آبی دانلود موزیک جدید شرکت مسافربری وبلاگ رسمی دبیرستان دوره اول پسرانه کلاهدوز پایگاه اطلاع رسانی علی همتی مازندرانی دم خروس Hien متولد زمستان پایگاه مجازی حوزه علمیه خاتم الانبیا (ص) بابل